اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۶۱: شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنم من مستم از جای دگر، افتاده در دامی دگر هر کس که آید سوی من، چون خود گرفتارش کنم جان نیک ناهموار شد، تا با سر و تن یار شد بر می زنم آبی ز می، باشد که هموارش کنم سجاده گر مانع شود، حالیش بفروشم به می تسبیح اگر زحمت دهد، در حال زنارش کنم دیریست تا در خواب شد بخت من آشفته دل من هم خروشی می زنم، باشد که بیدارش کنم دل در غمش بیمار شد وانگه من از دل بی خبر اکنون که با خویش آمدم زان شد که بیمارش کنم در شمع رویش جان من، گم گشت و میگوید که؟ نه کو زان دهن پروانه ای؟ تامن پدیدارش کنم گر سر ز خاک پای او گردن بپیچد یک زمان نالایقست ار بعد ازین بر دوش خود بارش کنم گویند: وصف عشق او، تا چند گویی؟ اوحدی پیوسته گویم، اوحدی، تا نیک بر کارش کنم اوحدی مراغه ای