کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیده‌ام

    سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیده‌ام

    دوست تا احوال ما بشنید رحمت کرد و لطف

    خود حدیثی گفتنی بود این که من پوشیده‌ام

    چون مرا خاموش بینی از شکیبایی، بدانک

    نالهای سر به مهر اندر دهن پوشیده‌ام

    قالب و قلبم خیالی در خیالی بیش نیست

    خود ندانم بر چه چیز این پیرهن پوشیده‌ام؟

    یاد او را بر دل و دل را به جان پیوسته‌ام

    مهر او در جان و جان اندر بدن پوشیده‌ام

    من که از دشمن سخن گویم، تامل کن که چون

    ماجرای دوست را زیر سخن پوشیده‌ام؟

    اوحدی، گر دوست خنجر میکشد دستش مگیر

    گو: بزن، کز بهر شمشیرش کفن پوشیده‌ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha