به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام
سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیدهام
دوست تا احوال ما بشنید رحمت کرد و لطف
خود حدیثی گفتنی بود این که من پوشیدهام
چون مرا خاموش بینی از شکیبایی، بدانک
نالهای سر به مهر اندر دهن پوشیدهام
قالب و قلبم خیالی در خیالی بیش نیست
خود ندانم بر چه چیز این پیرهن پوشیدهام؟
یاد او را بر دل و دل را به جان پیوستهام
مهر او در جان و جان اندر بدن پوشیدهام
من که از دشمن سخن گویم، تامل کن که چون
ماجرای دوست را زیر سخن پوشیدهام؟
اوحدی، گر دوست خنجر میکشد دستش مگیر
گو: بزن، کز بهر شمشیرش کفن پوشیدهام
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.