کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم

    که: آستین تو بوسم، بر آستان تو افتم

    دلم چو غنچه سحرگاه تنگ بود و به مهرت

    ز دیده اشک ببارید و من چو گل بشکفتم

    ز طیره بر نظرم نیز راه خواب ببستی

    چو یک دو روز بدیدی که با خیال تو جفتم

    هزار تلخ بگویی مرا و چون بر مردم

    فغان کنم ز تو،منکر شوی که: هیچ نگفتم

    ز رنگ گونهٔ زردم چو روز گشت هویدا

    اگر چه راز دل خود ز چند گونه نهفتم

    درین فراق چه شبها که مردمان محلت

    ز نالهٔ من مسکین نخفته‌اند و نخفتم!

    چه قصها که گذشت از فراق روی تو بر من

    عجب! که این همه بگذشت و عبرتی نگرفتم!

    دل مرا به سر زلف تابدار مشوران

    که چون ز پای در آیم دگر به دست نیفتم

    ز اوحدی گل رخسار خود نهفته چه داری؟

    بیا، که مهرهٔ دل را به خار هجر تو سفتم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha