اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۸۴: تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم که: آستین تو بوسم، بر آستان تو افتم دلم چو غنچه سحرگاه تنگ بود و به مهرت ز دیده اشک ببارید و من چو گل بشکفتم ز طیره بر نظرم نیز راه خواب ببستی چو یک دو روز بدیدی که با خیال تو جفتم هزار تلخ بگویی مرا و چون بر مردم فغان کنم ز تو،منکر شوی که: هیچ نگفتم ز رنگ گونهٔ زردم چو روز گشت هویدا اگر چه راز دل خود ز چند گونه نهفتم درین فراق چه شبها که مردمان محلت ز نالهٔ من مسکین نخفته اند و نخفتم! چه قصها که گذشت از فراق روی تو بر من عجب! که این همه بگذشت و عبرتی نگرفتم! دل مرا به سر زلف تابدار مشوران که چون ز پای در آیم دگر به دست نیفتم ز اوحدی گل رخسار خود نهفته چه داری؟ بیا، که مهرهٔ دل را به خار هجر تو سفتم اوحدی مراغه ای