کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد

    آن ماه سرو قامت بر من سلام داد

    ماهی فکند سایه؟ اقبال بر سرم

    کز نور روی خویش به خورشید وام داد

    حوری که در مششدر خوبی جمال او

    نه خصل و پنج مهره به ماه تمام داد

    چشمش مرا بکشت، چه آرم به زلف دست؟

    سلطان گناه کرد، چه خواهم ز عام داد؟

    جایی که دام و دانه شود خال و زلف او

    آن مرغ زیرکست که خود را به دام داد

    هر کس که کرد با سر زلفش تعلقی

    زحمت کشد ز دل، که به سودای خام داد

    خاک کسی شدیم که بر خاک کوی خویش

    ما را رها نکرد و سگان را مقام داد

    گفتم که: کام دل ز لبانش طلب کنم

    عقل این سخن شنید و برمن پیام داد:

    کای اوحدی، به گرد چنین آرزو مگرد

    کان سنگدل بکس نشنیدم که: کام داد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha