کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جانا، ضمیرت حال ما نیکو نمیداند مگر؟

    یا آن ضرورت نامها خود بر نمیخواند مگر؟

    رفتی و شهری مرد و زن بر خاک راهت منتظر

    قلاب چندین دل ترا هم باز گرداند مگر

    روز وداع آن اشک خون کز دیدها پالوده شد

    گفتم که: در وی کاروان رفتار نتواند مگر

    چشمت ز بهر دیگران چون کرد یاری، سعی کن

    کز بهر ما هم گوشهٔ ابرو بجنباند مگر

    دشمن که دورت میکند، تا من فرومانم به غم

    روزی به درد بیدلی او هم فرو ماند مگر

    روزی که بیرون آوریم از قید مهرت پای دل

    دلهای ما را محنتی دیگر نترساند مگر

    دل را خبر کن ز آمدن، روزی که آیی، تا منت

    چون زر بریزم در قدم، او جان برافشاند مگر

    لعلت چو در باز آمدن بر درد ما واقف شود

    دیگر به داغ هجر خود ما را نرنجاند مگر

    ای اوحدی، گر خاک شد زین غم تنت، صبری، که او

    از گرد ره چون در رسید این گرد بنشاند مگر

    از چشم او شد فتنها بیدار و در ایام ما

    هم چشم او این فتنه را دیگر بخواباند مگر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha