کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دیده گر لایق آن نیست که منزل کنمش

    چاره‌ای نیست به جز جای که در دل کنمش

    ساربانا، شتر دوست کدامست؟ بدار

    تا زمین بوس رخ و سجدهٔ محمل کنمش

    آفتاب ار چه به رخسار جهانگیری کرد

    نتوانم که بدان چهره مقابل کنمش

    می‌زنم بر سر خود دست به خون آلوده

    چون مدد نیست که در گردن قاتل کنمش

    دلبرا، مهر تو چون در دل من مهر گرفت

    چون توانم که بر اندازم و باطل کنمش؟

    مشکلاتی که ز زلف تو مرا پیش آمد

    تو مپندار که تا حل نکنی حل کنمش

    دست خود میگزم از حیف و ببوسم بسیار

    گر شبی در بر و دوش تو حمایل کنمش

    دل، که دیوانهٔ زنجیر سر زلف تو شد

    ای پریچهره، نگویی: به چه عاقل کنمش؟

    اوحدی گر ز تو رنجی بکشد باکی نیست

    تا ریاضت نکشد چون به تو واصل کنمش؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha