اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۳۳: دیده گر لایق آن نیست که منزل کنمش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده گر لایق آن نیست که منزل کنمش چاره ای نیست به جز جای که در دل کنمش ساربانا، شتر دوست کدامست؟ بدار تا زمین بوس رخ و سجدهٔ محمل کنمش آفتاب ار چه به رخسار جهانگیری کرد نتوانم که بدان چهره مقابل کنمش می زنم بر سر خود دست به خون آلوده چون مدد نیست که در گردن قاتل کنمش دلبرا، مهر تو چون در دل من مهر گرفت چون توانم که بر اندازم و باطل کنمش؟ مشکلاتی که ز زلف تو مرا پیش آمد تو مپندار که تا حل نکنی حل کنمش دست خود میگزم از حیف و ببوسم بسیار گر شبی در بر و دوش تو حمایل کنمش دل، که دیوانهٔ زنجیر سر زلف تو شد ای پریچهره، نگویی: به چه عاقل کنمش؟ اوحدی گر ز تو رنجی بکشد باکی نیست تا ریاضت نکشد چون به تو واصل کنمش؟ اوحدی مراغه ای