کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شبم ز شهر برون برد و راه خانه نمود

    چو وقت آمدنم دیر شد بهانه نمود

    به خشم رفت و درین گردش زمانم بست

    چه رنجها که به من گردش زمانه نمود

    گهی ز چشمهٔ جنت مرا شرابی داد

    گهی ز آتش دوزخ به من زبانه نمود

    چو مرغ خانه گرفتم درین دیار وطن

    که این دیار به چشمم چو آشیانه نمود

    اگر چه این همه فانیست کور گشت دلم

    چنانکه این همه فانیم جاودانه نمود

    شبی به مجلس رندان شدم به می خوردن

    چه حالها که مرا آن می شبانه نمود!

    در آن میانه نشانی ز دوست پرسیدم

    مرا معاینه پیری از آن میانه نمود

    چو روز شد همه شکر مغان همی گفتم

    که این فتوحم از آن بادهٔ مغانه نمود

    گناه داشتم، اما چو پیش دوست شدم

    به کوی خویشتنم برد وآشیانه نمود

    به استانش چو گفتم که: در میان آرم

    کرانه کرد و رخ خویشم از کرانه نمود

    رخش ز دیدهٔ معنی به صورتی دیدم

    که صورت دگران بازی و بهانه نمود

    چو پیش رفتم و گفتم که: من یگانه شدم

    به طنز گفت: مرا اوحدی یگانه نمود

    از آن غزال شنیدم به راستی غزلی

    که بر دلم غزل هر کسی ترانه نمود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha