کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتی: ز عشق بازی کاری نمی‌گشاید

    تدبیر ما چه باشد؟ کار آن چنان که باید

    از بند اگر کسی را کاری گشاد روزی

    باری ز بند خوبان ما را نمی‌گشاید

    او شاه و ما غلامان، بر وی که عیب گیرد؟

    گر مهر ما نورزد، یا عهد ما نپاید

    زان لب طمع نباید کردن به جز سلامی

    ما را که جز دعایی از دست برنیاید

    او گر سلام ما را زان لب جواب گوید

    اینست کامرانی، دیگر مرا چه باید؟

    بر آسمان بساید فرقش کلاه دولت

    آن کس که فرق خود را در پای او بساید

    ور غیر ازو دل من یاری به دست گیرد

    من دست ازو بشویم، کان دل مرا نشاید

    دردی اگر فرستد هر ساعتی دلم را

    درمان چو نیست گویی: دردم چه میفزاید؟

    گفتم به فال‌گیری: فالی ببین از آن رخ

    زلفش بدید و گفتا: تشویق می‌نماید

    گویند: چون بگفتی ترک دل خود آخر

    ما ترک دل نگفتیم آن ترک می‌رباید

    در عشقش اوحدی را کار دو گونه باید

    یا لعل او ببوسد، یا دست خود بخاید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha