کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد

    چراغ مجلس ما پرتو روی تو بس باشد

    برای نزهت ار وقتی بیارایند جنت را

    مرا از هر که در جنت نظر سوی تو بس باشد

    به خون خوردن میموزان دل ما را به خوان غم

    که ما را خود جگر خوردن ز پهلوی تو بس باشد

    اگر خواهی که: جفت غم کنی خلق جهانی را

    اشارت گونه‌ای از طاق ابروی تو بس باشد

    گرت سودای آن دارد که: که ملک چین به دست آری

    سوادی از سر آن زلف هندوی تو بس باشد

    ز شوق کعبه گو: حاجی، بیابان گیر و زحمت کش

    طواف عاشقان گرد سر کوی تو بس باشد

    به خون اوحدی دست نگارین را چه رنجانی؟

    که او را شیوه‌ای از چشم جادوی تو بس باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha