اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۲۹: بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد چراغ مجلس ما پرتو روی تو بس باشد برای نزهت ار وقتی بیارایند جنت را مرا از هر که در جنت نظر سوی تو بس باشد به خون خوردن میموزان دل ما را به خوان غم که ما را خود جگر خوردن ز پهلوی تو بس باشد اگر خواهی که: جفت غم کنی خلق جهانی را اشارت گونه ای از طاق ابروی تو بس باشد گرت سودای آن دارد که: که ملک چین به دست آری سوادی از سر آن زلف هندوی تو بس باشد ز شوق کعبه گو: حاجی، بیابان گیر و زحمت کش طواف عاشقان گرد سر کوی تو بس باشد به خون اوحدی دست نگارین را چه رنجانی؟ که او را شیوه ای از چشم جادوی تو بس باشد اوحدی مراغه ای