به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هزار قطرهٔ خونم ز چشم تر بچکد
ز شرم چون عرق از روی آن پسر بچکد
سرشک چیست؟ که در پای او شدن حیفست
سواد مردمک دیده کز بصر بچکد
خیال اوست درین آب چشم و میترسم
که وقت گریه مبادا به یک دگر بچکد!
مرا که سینه کبابست و دل بر آتش او
عجب نباشد اگر خونم از جگر بچکد
یقین که خانهٔ چشمم شود خراب شبی
اگر بدین صفت از شام تا سحر بچکد
حلال میکنم، ار خون می بریزد خصم
به شرط آنکه بر آن آستان و در بچکد
به صورت آب حیاتی، که مرده زنده کند
ز گوشهٔ لب شیرین او مگر بچکد
گر از لبش بچشی شربتی، نگه نکنی
به شربت عرق بید کز شکر بچکد
به بوی آنکه گلی چون رخش به دست آرد
چه خون که از دل گرم گلاب گر بچکد؟
برابر رخش ار شمع را برافروزد
ز شرم عارضش از پای تا به سر بچکد
قباش بر تن نازک چو بید میلرزد
ز بیم لعل لب آن پری گهر بچکد
حدیث خوبی این دلبران آتشروی
مرا رواست، که آتش ز شعر تر بچکد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.