به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
روزی کنی به سنگ فراقم جدا ز خود
روزی چنان شوی که ندانم ترا ز خود
من آشنای روی تو بودم، مرا ز چه
بیگانه میکنی دگر، ای آشنا، ز خود؟
هر گه که پر شود ز خیالت ضمیر من
پر بینم این محله و شهر و سرا ز خود
وقتی به حال خود نظرم بود و این زمان
گشتم چنان، که یاد نیاید مرا ز خود
چون عاشق توام، چه برم نام خویشتن؟
چون درد من ز تست، چه جویم دوا ز خود؟
ای اوحدی، اگر نه جدایی ز سر کار
او را بکوش تا نشناسی جدا ز خود
غیر از تو هیچ کس نشناسم بلای تو
سعیی بکن، که دور کنی این بلا ز خود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.