به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گل ز روی او شرمسار شد
دل چو موی او بیقرار شد
ماه بر زمینش نهاده رخ
چون بر اسب خوبی سوار شد
وانکه دید روی نگار من
ز اشک دیده رویش نگار شد
سر به خاک پایش در افکنم
چون که دست عقلم ز کار شد
می که نوشیدم، آتشی بر زد
غم که پوشیدم، آشکار شد
همرهان من، گو: سفر کنید
کاوحدی به دامی شکار شد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.