کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از عشق تو جان نمی‌توان برد

    وز وصل نشان نمی‌توان برد

    بر خوان رخت ز بیم آن زلف

    دستی به دهان نمی‌توان برد

    دارم به لب تو حاجتی، لیک

    نامش به زبان نمی‌توان برد

    داری دهنی، که از لطافت

    ره بر سر آن نمی‌توان برد

    چون چشم تو پیش عارضت راه

    بی‌تیر و کمان نمی‌توان برد

    گر چه کمر تو پیچ پیچست

    با او به زیان نمی‌توان برد

    کاری که کمر کند چو زلفت

    هر سر به میان نمی‌توان برد

    از غارت چشمت اندرین شهر

    رختی به دکان نمی‌توان برد

    بر سینهٔ اوحدی ز عشقت

    داغیست، که آن نمی‌توان برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha