کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روزگار از رخ تو شمعی ساخت

    آتشی در نهاد ما انداخت

    ما طلب‌گار عافیت بودیم

    در کمین بود عشق، بیرون تاخت

    سوختم در فراق و نیست کسی

    که مرا چاره‌ای تواند ساخت

    مگر او رحمتی کند، ورنه

    هر کرا او بزد، کسی ننواخت

    عاشقانش چرا کشند به دوش؟

    سر، که در پای دوست باید باخت

    اوحدی آن چنان درو پیوست

    که نخواهد به خویشتن پرداخت

    سخن او نمی‌توان گفتن

    دم نزد هر که این سخن بشناخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha