به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست
میپسندد بر من بیچاره هر خواری که هست
چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او
ابر نیسان را همی ماند، ز خون باری که هست
ای که بر ما میپسندی سال و ماه و روز و شب
هر بلا و محنت و درد دل و زاری که هست
نیست خواهد شد وجود دردمند ما ز غم
گر وجود ما ازین ترتیب بگذاری که هست
محنت هجران و درد دوری و اندوه عشق
در دل تنگم نمیگنجد، ز بسیاری که هست
بار دیگر در خریداری به شهر انداخت شور
شوق این شیرین دهان از گرم بازاری که هست
ماهرویا، در فراق روی چون خورشید تو
آهم از دل بر نمیآید، ز بیماری که هست
بار دیگر هجر با ما دشمنی از سر گرفت
بس نبود این درد و رنج عشق هر باری که هست؟
بیلب جان پرور و روی جهان افروز تو
نیست ما را هیچ عیبی، گر تو پنداری که هست
سر عشق و راز مهر و کار حسن آرای تو
هیچ کس را حل نمیگردد، ز دشواری که هست
دیگری را کی خلاصی باشد از دستان تو؟
کاوحدی را میکشی با این وفاداری که هست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.