کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت

    از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت

    بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم

    از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت

    ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینه‌پوش

    بر کن ز من، که آتش غم در کو گرفت

    جانا، تو بر شکست دل ما مگیر عیب

    چون سنگ می‌زنی، نبود بر سبو گرفت

    گویی که ناقه ختنی را گره گشود

    باد صبا، که از سر زلف تو برگرفت

    سگ باشد ار به صحبت سلطان رضا دهد

    آشفته‌ای که با سگ آن کوی خو گرفت

    دل را ز اشتیاق تو،ای سرو ماهرخ

    خون رگ برگ فروشد و غم تو به تو گرفت

    هر زخم بد، که هست، برین سینه می‌زنی

    عشق تو، راستی، دل ما را نکو گرفت

    یک شربت آب وصل فرو کن به حلق دل

    کو را دگر نوالهٔ غم در گلو گرفت

    در صد هزار بند بماند چو موی تو

    آن خسته را که دست خیال تو مو گرفت

    گوشی به اوحدی کن و چشمی برو گمار

    کافاق را به نقش تو در گفت و گو گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha