اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۵۰: چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینه پوش بر کن ز من، که آتش غم در کو گرفت جانا، تو بر شکست دل ما مگیر عیب چون سنگ می زنی، نبود بر سبو گرفت گویی که ناقه ختنی را گره گشود باد صبا، که از سر زلف تو برگرفت سگ باشد ار به صحبت سلطان رضا دهد آشفته ای که با سگ آن کوی خو گرفت دل را ز اشتیاق تو،ای سرو ماهرخ خون رگ برگ فروشد و غم تو به تو گرفت هر زخم بد، که هست، برین سینه می زنی عشق تو، راستی، دل ما را نکو گرفت یک شربت آب وصل فرو کن به حلق دل کو را دگر نوالهٔ غم در گلو گرفت در صد هزار بند بماند چو موی تو آن خسته را که دست خیال تو مو گرفت گوشی به اوحدی کن و چشمی برو گمار کافاق را به نقش تو در گفت و گو گرفت اوحدی مراغه ای