اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۱۸: ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست می پسندد بر من بیچاره هر خواری که هست چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او ابر نیسان را همی ماند، ز خون باری که هست ای که بر ما می پسندی سال و ماه و روز و شب هر بلا و محنت و درد دل و زاری که هست نیست خواهد شد وجود دردمند ما ز غم گر وجود ما ازین ترتیب بگذاری که هست محنت هجران و درد دوری و اندوه عشق در دل تنگم نمی گنجد، ز بسیاری که هست بار دیگر در خریداری به شهر انداخت شور شوق این شیرین دهان از گرم بازاری که هست ماهرویا، در فراق روی چون خورشید تو آهم از دل بر نمی آید، ز بیماری که هست بار دیگر هجر با ما دشمنی از سر گرفت بس نبود این درد و رنج عشق هر باری که هست؟ بی لب جان پرور و روی جهان افروز تو نیست ما را هیچ عیبی، گر تو پنداری که هست سر عشق و راز مهر و کار حسن آرای تو هیچ کس را حل نمی گردد، ز دشواری که هست دیگری را کی خلاصی باشد از دستان تو؟ کاوحدی را می کشی با این وفاداری که هست اوحدی مراغه ای