به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست
میخواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه
زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد
ترسا محمدی شد و عاشق همان که هست
سود جهان به مردم عاقل بده، که من
از بهر عاشقی بکشم هر زیان که هست
خلقی نشان دوست طلب میکنند و باز
از دوست غافلند به چندین نشان که هست
ای محتسب، تو دانی و شرع و اساس آن
قانون عشق را بگذار آن چنان که هست
ای آنکه یاد من نرود بر زبان تو
از بهر یاد تست مرا این زبان که هست
نامرد را مراد بهشتست ازان جهان
ما را مراد روی تو از هر جهان که هست
گر گفتهاند: نیست مرا با تو دوستی
مشنو ز بهر من سخن دشمنان، که هست
بیچاره آنکه خاک کف پای دوست نیست
ای من غلام خاک کف پای آن که هست
آشفته را گواه نباشد به عاشقی
زنگ رخش ز دور ببین و بدان که هست
گر زانکه اوحدی سگ تست، از درش مران
او را بهر لقب که تو دانی بخوان که هست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.