به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
راز دلم را به صبر، گفت: بپوشان
حال دل غرقه از کناره ندانست
طالع من خود چه شور بود؟ که هرگز
هیچ منجم در آن ستاره ندانست
یار به یک بار میل سوی جفا کرد
حق وفای هزار باره ندانست
برد گمانی که: ما به عشق اسیریم
این که چه نامیم یا چه کاره؟ ندانست
خال بنا گوش اوز گوشه نشینان
برد چنان دل، که گوشواره ندانست
قافلهٔ عقل را به ساعد سیمین
راه ز جایی بزد که باره ندانست
دوش به خونی گریستم، که ز موجش
عقل به اندیشها گذاره ندانست
سختی ازان دید، اوحدی، که به اول
قاعدهٔ آن دل چو خاره ندانست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.