اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۰۷: درد دلم را طبیب چاره ندانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد دلم را طبیب چاره ندانست مرهم این ریش پاره پاره ندانست راز دلم را به صبر، گفت: بپوشان حال دل غرقه از کناره ندانست طالع من خود چه شور بود؟ که هرگز هیچ منجم در آن ستاره ندانست یار به یک بار میل سوی جفا کرد حق وفای هزار باره ندانست برد گمانی که: ما به عشق اسیریم این که چه نامیم یا چه کاره؟ ندانست خال بنا گوش اوز گوشه نشینان برد چنان دل، که گوشواره ندانست قافلهٔ عقل را به ساعد سیمین راه ز جایی بزد که باره ندانست دوش به خونی گریستم، که ز موجش عقل به اندیشها گذاره ندانست سختی ازان دید، اوحدی، که به اول قاعدهٔ آن دل چو خاره ندانست اوحدی مراغه ای