کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای عجب دردی است دل را بس عجب

    مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

    اوفتاده در رهی بی پای و سر

    همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

    چند باشم آخر اندر راه عشق

    در میان خاک و خون در تاب و تب

    پرده برگیرند از پیشان کار

    هر که دارند از نسیم او نسب

    ای دل شوریده عهدی کرده‌ای

    تازه گردان چند داری در تعب

    برگشادی بر دلم اسرار عشق

    گر نبودی در میان ترک ادب

    پر سخن دارم دلی لیکن چه سود

    چون زبانم کارگر نی ای عجب

    آشکارایی و پنهانی نگر

    دوست با ما، ما فتاده در طلب

    زین عجب تر کار نبود در جهان

    بر لب دریا بمانده خشک لب

    اینت کاری مشکل و راهی دراز

    اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب

    دایم ای عطار با اندوه ساز

    تا ز حضرت امرت آید کالطرب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha