کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جان به لب آورده‌ام تا از لبم جانی دهی

    دل ز من بربوده‌ای باشد که تاوانی دهی

    از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه

    زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی

    تو همی خواهی که هر تابی اندر زلف توست

    همچو زلف خویش در کار پریشانی دهی

    من چو گویی پا و سر گم کرده‌ام تا تو مرا

    زلف بفشانی و از هر حلقه چوگانی دهی

    من کیم مهمان تو، تو تنگ‌ها داری شکر

    می‌سزد گر یک شکر آخر به مهمانی دهی

    من سگ کوی توام شیری شوم گر گاه گاه

    چون سگان کوی خویشم ریزهٔ خوانی دهی

    چون نمی‌یابند از وصل تو شاهان ذره‌ای

    نیست ممکن گر چنان ملکی به دربانی دهی

    من که باشم تا به خون من بیالایی تو دست

    این به دست من برآید گر تو فرمانی دهی

    کی رسم در گرد وصل تو که تا می‌بنگرم

    هر دمم تشنه جگر سر در بیابانی دهی

    داد از بیداد تو عطار مسکین دل ز دست

    دست آن داری که تو داد سخن دانی دهی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha