کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اگر دلم ببرد یار دلبری رسدش

    وگر بپروردم بنده‌پروری رسدش

    ز بس که من سر او دارم از قدم تا فرق

    گرم چو شمع بسوزد به سرسری رسدش

    سفید کاری صبح رخش جهان بگرفت

    چو شب به طره طلسم سیه‌گری رسدش

    چو آفتاب رخش نور بخش اسلام است

    اگر ز زلف نهد رسم کافری رسدش

    چو پشت لشکر حسن است روی صف شکنش

    اگر به عمد کند قصد لشکری رسدش

    بدید بیخبری روی او و گفت امروز

    به حکم با مه گردون برابری رسدش

    صد آفتاب مرا روشن است کین ساعت

    نطاق بسته چو جوزا به چاکری رسدش

    چو هست چشمهٔ حیوان زکات‌خواه لبش

    اگر قیام کند در سکندری رسدش

    سکندری چه بود با لب چو آب حیات

    که گر چو خضر رود در پیمبری رسدش

    فرید چون ز لب لعل او سخن گوید

    نثار در و گهر در سخن‌وری رسدش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha