کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جانا دلم ببردی و جانم بسوختی

    گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی

    اول به وصل خویش بسی وعده دادیم

    واخر چو شمع در غم آنم بسوختی

    چون شمع نیم کشته و آورده جان به لب

    در انتظار وصل چنانم بسوختی

    کس نیست کز خروش منش نیست آگهی

    آگاه نیستی که چه سانم بسوختی

    جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت

    آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی

    تا پادشا گشتی بر دیده و دلم

    اینم به باد دادی و آنم بسوختی

    گفتم که از غمان تو آهی برآورم

    آن آه در درون دهانم بسوختی

    گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را

    پیدا نیامدی و نهانم بسوختی

    یکدم بساز با دل عطار و بیش ازین

    آتش مزن که عقل و روانم بسوختی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha