کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش سرمست به وقت سحری

    می‌شدم تا به بر سیم‌بری

    تیز کرده سر دندان که مگر

    بربایم ز لب او شکری

    چون ربودم شکری از لب او

    بنشستم به امید دگری

    جگرم سوخت که از لعل لبش

    شکری می نرسد بی جگری

    گاهگاهی شکری می‌دهدم

    بر سر پای روان در گذری

    زین چنین بوسه چه در کیسه کنم

    وای از غصهٔ بیدادگری

    زان همه تنگ شکر کو راهست

    از قضا قسم من آمد قدری

    تا خبر یافته‌ام از شکرش

    نیست از هستی خویشم خبری

    کارم از دست شد و کار مرا

    نیست چون دایره پایی و سری

    وقت نامد که شوم جملهٔ عمر

    همچو نی با شکری در کمری

    ماه‌رویا دل عطار بسوخت

    مکن و در دل او کن نظری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha