کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای دل اندر عشق غوغا چون کنی

    خویش را بیهوده رسوا چون کنی

    آنچه کل خلق نتوانست کرد

    تو محال‌اندیش تنها چون کنی

    دم مزن خون می‌خور و صفرا مکن

    پشه‌ای با باد صفرا چون کنی

    تو همی خواهی که دانی سر عشق

    کس بدین سر نیست دانا چون کنی

    چون تو اندر عشق او پنهان شدی

    سر عشقش آشکارا چون کنی

    چون تبرا نیستت از خویشتن

    پس به عشق او تولا چون کنی

    عشق را سرمایه‌ای باید شگرف

    پس تو بی سرمایه سودا چون کنی

    چون تو را هر دم حجابی دیگر است

    چشم جان خویش بینا چون کنی

    چون به یک قطره دلت قانع ببود

    جان خود را کل دریا چون کنی

    غرق دریا گرد و ناپیدا بباش

    خویش را زین بیش پیدا چون کنی

    چون تو سایه باشی و او آفتاب

    پیش او خود را هویدا چون کنی

    هر که او پیداست درصد تفرقه است

    چون نباشی جمع آنجا چون کنی

    چون نکردی خویش را امروز جمع

    می‌ندانم تا که فردا چون کنی

    مذهب عطار گیر و نیست شو

    هستی خود را محابا چون کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha