کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای چو گویی گشته در میدان او

    تا ابد چون گوی سرگردان او

    همچو گویی خویشتن تسلیم کن

    پس به سر می‌گرد در میدان او

    جان اگر زو داری و جانانت اوست

    تن فرو ده درخم چوگان او

    سوز عشقش بس بود در جان تو را

    دل منه بر وصل و بر هجران او

    با وصال و هجر او کاریت نیست

    اینت بس یعنی که عشقت زان او

    این کمالت بس که در وادی عشق

    خویش را بینی همی حیران او

    تو که‌ای در راه عشقش قطره‌ای

    غرقه در دریای بی پایان او

    وانگه از هر سوی می‌پرسی خبر

    تا کجا دارد کسی دیوان او

    تن زن ای عطار و جان پروانه وار

    برفشان چون در رسد فرمان او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha