کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای که ز سودای عشق بی سر و پا مانده‌ای

    بر سر این راه دور خفته چرا مانده‌ای

    ای دل غافل بدانک منتظر توست دوست

    آه که آگه نه‌ای کز که جدا مانده‌ای

    جملهٔ مردان راه، راه گرفتند پیش

    زان همه چون کس نماند پس تو که را مانده‌ای

    هیچ وفا نبودت گر بودت صبر ازو

    جان و دل ایثار کن گر به وفا مانده‌ای

    خفتهٔ غفلت شدی می‌نشناسی که تو

    از پی هستی خویش در چه بلا مانده‌ای

    هستی تو بند توس نیستیی برگزین

    زانکه لقا رو نبست تا به بقا مانده‌ای

    دوش درآمد به جان سلطنت عشق و گفت

    درد تو خواهیم ما تا تو گدا مانده‌ای

    عافیت و عشق ما نیست بهم سازگار

    هیچ ممان آن خویش گر تو به ما مانده‌ای

    ای دل عطار خیز نیستیی برگزین

    زانکه ز هستی خویش بی سر و پا مانده‌ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha