کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گاه لاف از آشنایی می‌زنیم

    گه غمش را مرحبایی می‌زنیم

    همچو چنگ از پردهٔ دل زار زار

    در ره عشقش نوایی می‌زنیم

    از دم ما می بسوزد عالمی

    آخر این دم ما ز جایی می‌زنیم

    ما مسیم و این نفس‌های به درد

    بر امید کیمیایی می‌زنیم

    روز و شب بر درگه سلطان جان

    تا ابد کوس وفایی می‌زنیم

    پادشاهانیم و ما را ملک نیست

    لاجرم دم با گدایی می‌زنیم

    ما چو بیکاریم کار افتاده را

    بر طریق عشق رایی می‌زنیم

    خوان کشیدیم و دری کردیم باز

    سالکان را الصلایی می‌زنیم

    نیستان را قوت هستی می‌دهیم

    خویش‌بینان را قفایی می‌زنیم

    اندرین دریا که عالم غرق اوست

    بی دل و جان دست و پایی می‌زنیم

    ماجرای عشق از عطار جو

    تا نفس از ماجرایی می‌زنیم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha