کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر بوی یک شکن ز سر زلف دلبرم

    کفار بشنوند نگروند کافرم

    وز زلف او اگر سر مویی به من رسد

    در دل نهم چو دیده و در جان بپرورم

    درهم ز دست دست سر زلفش از شکن

    دستم نمی‌دهد که شکن‌هاش بشمرم

    تا برد دل ز من سر زلف معنبرش

    از بوی دل شده است دماغی معنبرم

    جان من است گرچه نمی‌بینمش چو جان

    بی جان چگونه عمر گرامی به سر برم

    از پای می درآیم و آگاه نیست کس

    تا عشق آن نگار چه سر داشت در سرم

    غم می‌رسد به روی من از سوی آن نگار

    شادی به روی غم که غم اوست رهبرم

    در عشق او دلی است مرا بی خبر ز خویش

    وز هر چه زین گذشت خبر نیست دیگرم

    تا بو که پای باز نگیرد ز خاک خود

    با خاک راه رهگذر او برابرم

    زان آمده است با من بیدل به در برون

    کز دیرگاه خاک در آن سمن برم

    بر خاک خویش می‌گذرد همچو باد و من

    بادی به دست مانده و بر خاک آن درم

    گفتم بیا و خانه فروشی بزن مرا

    گفتا برو که من ز چنین ها نمی‌خرم

    گفتم که گوش دار ز عطار یک سخن

    گفتا خمش که سر به سخن در نیاورم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha