کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل رفت وز جان خبر ندارم

    این بود سخن دگر ندارم

    گرچه شده‌ام چو موی بی او

    یک موی ازو خبر ندارم

    همچون گویم که در ره او

    دارم سر او و سر ندارم

    هم بی خبرم ز کار هر دم

    هم یک دم کارگر ندارم

    راه است بدو ز ذره ذره

    من دیدهٔ راهبر ندارم

    خورشید همه جهان گرفته است

    من سوخته دل نظر ندارم

    چندان که روم به نیستی در

    از هستی او گذر ندارم

    فریاد که زیر پرده مردم

    افسوس که پرده در ندارم

    گرچه همه چیزها بدیدم

    جز نام ز نامور ندارم

    زان چیز که اصل چیزها اوست

    مویی خبر و اثر ندارم

    دردا که شدم به خاک و در دست

    جز باد ز خشک و تر ندارم

    فی‌الجمله نصیبه‌ای که بایست

    گر دارم ازو وگر ندارم

    افسانهٔ عشق او شدم من

    وافسانه جزین ز بر ندارم

    با این همه ناامیدی عشق

    دل از غم عشق بر ندارم

    سیمرغ جهانم و چو عطار

    یک مرغ به زیر پر ندارم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha