کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر نبودی در جهان امکان گفت

    کی توانستی گل معنی شکفت

    جان ما را تا به حق شد چشم باز

    بس که گفت و بس گل معنی که رفت

    بی قراری پیشه کرد و روز و شب

    یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت

    بس گهر کز قعر دریای ضمیر

    بر سر آورد و به خون دل بسفت

    پاک‌رو داند که در اسرار عشق

    بهتر از ما راهبر نتوان گرفت

    آنچه ما دیدیم در عالم که دید

    وآنچه ما گفتیم در عالم که گفت

    آنچه بعد از ما بگویند آن ماست

    زانکه راز گفت نیست از ما نهفت

    تربیت ما را ز جان مصطفاست

    لاجرم خود را نمی‌یابیم جفت

    تا تویی عطار زیر بار عشق

    گردنان را زیر بار توست سفت

    صورت جان است شعرت لاجرم

    عقل را نظم تو می‌آید شگفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha