کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عشق تو به سینه تاختن برد

    وآرام و قرار من ز من برد

    تن چند زنم که چشم مستت

    جانی که نداشتم ز تن برد

    صد گونه قرار از دل من

    زلفت به طلسم پرشکن برد

    عشق تو نمود دستبردی

    مردی و زنی ز مرد و زن برد

    با چشم تو عقل خویشتن را

    بی خویشتنی ز خویشتن برد

    عیسی لب روح‌بخش تو دید

    در حال خرش شد و رسن برد

    خضر آب حیات کی توانست

    بی‌یاد لب تو در دهن برد

    جمشید کجا جهان‌نمایی

    بی عکس رخت به جام ظن برد

    سیمرغ ز بیم دام زلفت

    بگریخت و به قاف تاختن برد

    گفتند بتان که چهرهٔ ما

    قدر گل و رونق سمن برد

    درتافت ستارهٔ رخ تو

    وآب همه از چه ذقن برد

    عطار چو شرح آن ذقن داد

    گوی از همه کس بدین سخن برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha