کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد

    دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آورد

    شراب عشق نخوردست هر که تا به قیامت

    ز ذوق مستی عشقت دمی به هوش بر آورد

    بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را

    که عقل پنبهٔ پندار خود ز گوش بر آورد

    بیار درد که معشوق من گرفت مرا مست

    میان درد و به بازار درد نوش بر آورد

    فکند خرقه و زنار داد و مست و خرابم

    به گرد شهر چو رندان می فروش بر آورد

    مرا به خلق نمود و برفت دل ز پی او

    چنان نمود که از راه دیده جوش بر آورد

    به یک شراب که در حلق پیر قوم فرو ریخت

    هزار نعره از آن پیر فوطه‌پوش بر آورد

    ز آرزوی رخ او دلم چنانست که بیزار

    هزار آه ز شوق رخ نکوش بر آورد

    سخن چگونه نیوشم برو که خاطر عطار

    مرا به عشق ز عقل سخن نیوش بر آورد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha