عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۲۱۶: چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آورد شراب عشق نخوردست هر که تا به قیامت ز ذوق مستی عشقت دمی به هوش بر آورد بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را که عقل پنبهٔ پندار خود ز گوش بر آورد بیار درد که معشوق من گرفت مرا مست میان درد و به بازار درد نوش بر آورد فکند خرقه و زنار داد و مست و خرابم به گرد شهر چو رندان می فروش بر آورد مرا به خلق نمود و برفت دل ز پی او چنان نمود که از راه دیده جوش بر آورد به یک شراب که در حلق پیر قوم فرو ریخت هزار نعره از آن پیر فوطه پوش بر آورد ز آرزوی رخ او دلم چنانست که بیزار هزار آه ز شوق رخ نکوش بر آورد سخن چگونه نیوشم برو که خاطر عطار مرا به عشق ز عقل سخن نیوش بر آورد عطار نیشابوری