کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن را که غمت به خویش خواند

    شادی جهان غم تو داند

    چون سلطنتت به دل درآید

    از خویشتنش فراستاند

    ور هیچ نقاب برگشایی

    یک ذره وجود کس نماند

    چون نیست شوند در ره هست

    جان را به کمال دل رساند

    زان پس نظرت به دست گیری

    عشق تو قیامتی براند

    جان را دو جهان تمام باید

    تا بر سگ کوی تو فشاند

    چون بگشایی ز پای دل بند

    جان بند نهاد بگسلاند

    هر پرده که پیش او درآید

    از قوت عشق بردراند

    ساقی محبتش به هر گام

    ذوق می عشق می‌چشاند

    وقت است که جان مست عطار

    ابلق ز جهان برون جهاند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha