کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سر زلف تو پر خون می‌نماید

    رجوع از صیدش اکنون می‌نماید

    کمند زلف تو در صید یارب

    چگونه چست و موزون می‌نماید

    شب زلف تو خوش باد از پی آنک

    همه کارش شبیخون می‌نماید

    که می‌داند که آن زنجیر زلفت

    چگونه عقل مجنون می‌نماید

    چو زلف تو بشوریده است عالم

    رخت از پرده بیرون می‌نماید

    ز حسن روی تو چون روی تابم

    که هر ساعت در افزون می‌نماید

    عجب خاصیتی دارد رخ تو

    که از شبرنگ گلگون می‌نماید

    چو دریا چشم من زان گشت در عشق

    که درجت در مکنون می‌نماید

    دهانت ای عجب سی در مکنون

    ز چشم سوزنی چون می‌نماید

    مرا گفتی دلت یکرنگ گردان

    که صد رنگ او چو گردون می‌نماید

    مرا کو دل ندارم هیچ دل من

    وگر دارم دلی خون می‌نماید

    دل عطار با خاک در تو

    چو خونی کرده معجون می‌نماید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha