به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود
یک حجتم ز عشق مقرر نمیشود
کارم درافتاد ولیکن به یل برون
کاری چنین به پهلوی لاغر نمیشود
زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد
اشکم عجب بود اگر اخگر نمیشود
یا اشک گرمم از دم سردم فسرده شد
زان خشک گشت ای عجب و تر نمیشود
پا و سرم ز دست شد و خون دل هنوز
از پای می درآیم و با سر نمیشود
نی نی که خون دل به سر آمد ز روی من
از سیل اشک سرخ مزعفر نمیشود
چون بحر خوف موت نهنگ فلک فتاد
بحری که سالکیش شناور نمیشود
تن دردهم به قهر چو دانم که با فلک
یک کارم از هزار میسر نمیشود
صافی چه خواهم از کف ساقی چرخ از آنک
صافی نمیدهد که مکدر نمیشود
از جای میبرد همه کس را فلک ولی
هرگز ز جای خویش فراتر نمیشود
گر پی کند معاینه اختر هزار را
عطار یکدم از پی اختر نمیشود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.