کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست

    با درد او بساز که درمان پدید نیست

    حد تو صبرکردن و خون‌خوردن است و بس

    زیرا که حد وادی هجران پدید نیست

    در زیر خاک چون دگران ناپدید شو

    این است چارهٔ تو چو جانان پدید نیست

    ای مرد کندرو چه روی بیش ازین ز پیش

    چندین مرو ز پیش که پیشان پدید نیست

    با پاسبان درگه او های و هوی زن

    چون طمطراق دولت سلطان پدید نیست

    ای دل یقین شناس که یک ذره سر عشق

    در ضیق کفر و وسعت ایمان پدید نیست

    فانی شو از وجود و امید از عدم ببر

    کان چیز کان همی طلبی آن پدید نیست

    از اصل کار ، جان تو کی با خبر شود

    کانجا که اصل کار بود جان پدید نیست

    جان ناپدید آمد و در آرزوی جان

    از بس که سوخت این دل حیران پدید نیست

    عطار را اگر دل و جان ناپدید شد

    نبود عجب که چشمهٔ حیوان پدید نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha