به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شمع رویت را دلم پروانهای است
لیک عقل از عشق چون بیگانهای است
پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانهای است
بر سر موی است جان کز دیرگاه
یک سر موی توام در شانهای است
زلف تو زنار خواهم کرد از آنک
هر شکن از زلف تو بتخانهای است
واندران بتخانه درد عشق را
جان خون آلود من پیمانهای است
وصل تو گنجی است پنهان از همه
هر که گوید یافتم دیوانهای است
در خرابات خرابی میروم
زانکه گر گنجی است در ویرانهای است
مرغ آدم دانهٔ وصل تو جست
لاجرم در بند دام از دانهای است
خفتهای کز وصل تو گوید سخن
خواب خوش بادش که خوش افسانهای است
وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا
هر که فانی شد ز خود مردانهای است
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانهای است
بیدقی عطار در عشق تو راند
گر به فرزینی رسد فرزانهای است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.