به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب
گر بمیرم به جز از شمع کسی نیست که او
برمن خسته بگرید ز سر سوز امشب
مرغ شب خوان که دم از پردهٔ عشاق زند
گو نوا از من شبخیز بیاموز امشب
چون شدم کشتهٔ پیکان خدنک غم عشق
بردلم چند زنی ناوک دلدوز امشب
همچو زنگی بچهٔ خال تو گردم مقبل
گرشوم بر لب یاقوت تو پیروز امشب
هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید
روز عیدست مگر یا شب نوروز امشب
بی لب لعل و رخت خادم خلوتگه انس
گو صراحی منه و شمع میفروز امشب
تا که آموختت از کوی وفا برگشتن
خیز و باز آی علیرغم بداموز امشب
بنشان شمع جگر سوخته را گر چه کسی
منشیناد بروز من بد روز امشب
اگر آن عهدشکن با تو نسازد خواجو
خون دل میخور و جان میده و میسوز امشب
تا مگر صبح تو سر برزند از مطلع مهر
دیده بر چرخ چو مسمار فرود و ز امشب
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.