کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پرده از رخ بفکن ای خود پردهٔ رخسار خویش

    کی بود دیدارت ای خود عاشق دیدار خویش

    برسر بازار چین با سنبل سوداگرت

    مشک اگر در حلقه آید بشکند بازار خویش

    نرگس بیمار خود را گاه گاهی باز پرس

    زانکه هم باشد طبیبانرا غم بیمار خویش

    چون نمی‌بینی کسی که جز تو می‌گوید سخن

    خویشتن می گوی و مینه گوش بر گفتار خویش

    ایکه در عالم بزیبائی و لطفت یار نیست

    با چنین صورت مگر هم خویش باشی یار خویش

    ما بچشم خویش رخسار تو نتوانیم دید

    دیده بگشای و بچشم خویش بین رخسار خویش

    کار ما اندیشهٔ بی خویشی و بی کیشی است

    هر که را بینی بود اندیشه‌ئی در کار خویش

    خویش را خواجو شناسد گر چه او را قدر نیست

    هم بقدر خویش داند هر کسی مقدار خویش

    چون ز خویش و آشنا بیگانه شد باشد غریب

    گر کند بیگانگانرا محرم اسرار خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha