کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال

    شوم مقیم درت بالغدو و الاصال

    شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم

    که در هوای تو سیمرغ بفکند پر و بال

    کرا وصال میسر شود که در کویت

    مجال نیست کسی را مگر نسیم شمال

    نشسته‌ام مترصد که از دریچهٔ صبح

    مگر طلوع کند آفتاب روز وصال

    ز خاکم آتش عشقت هنوز شعله زند

    چو بگذری بسر خاک من پس از صد سال

    ترا اگر چه ز امثال ما ملال گرفت

    گرفت بیتو مرا از حیات خویش ملال

    مقیم در دل خواجو توئی و می‌دانی

    چه حاجتست بتقریر با تو صورت حال

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha