کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی

    کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی

    تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند

    که در نشیمن عنقا کنند دعوی بازی

    شبان تیره بسی برده‌ام بخر و روزی

    شبی چو زلف سیاهت ندیده‌ام بدرازی

    ضرورتست که پیشت چو شمع سوزم و سازم

    گرم چو شمع بسوزی ورم چو عود بسازی

    مرا بضرب تو چون چنگ سرخوشست ولیکن

    تو دانی ار بزنی حاکمی و گر بنوازی

    بدوستی که چو دل قلب و نادرست نیایم

    گرم در آتش سوزنده همچو زر بگدازی

    بخون بشوی مرا چون قتیل تیغ تو گشتم

    که در شریعت عشقت شهید باشم و غازی

    چو روشنست که نور بقا ثبات ندارد

    به ناز خویش و نیاز من شکسته چه نازی

    فدای جان تو خواجو اگر قتیل تو گردد

    ولی بقتل وی آن به که دست خویش نیازی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha