کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی

    زانکه در شهر شدم شهره بدرد آشامی

    آنچنان خوار و حقیرم که مرا دشمن و دوست

    چون سگ از پیش برانند بدشمن کامی

    ما چنین سوختهٔ باده و افسرده دلان

    احتراز از می جوشیده کنند از خامی

    تا دلم در گره زلف دلارام افتاد

    بر سر آتش و آبست ز بی‌آرامی

    عقل را بار نباشد به سراپردهٔ عشق

    زانکه ره در حرم خاص نیابد عامی

    شیرگیران باردات همه در دام آیند

    تا کند آهوی شیرافکن او بادامی

    راستان سرو شمارندت اگر در باغی

    صادقان صبح شمارندت اگر بر بامی

    راستی را چو تو بر طرف چمن بگذشتی

    سرو بر جای فرو ماند ز بی‌اندامی

    چند گوئی سخن از خال سیاهش خواجو

    طمع از دانه ببر زانکه کنون در دامی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha