خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۷۹: کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی زانکه در شهر شدم شهره بدرد آشامی آنچنان خوار و حقیرم که مرا دشمن و دوست چون سگ از پیش برانند بدشمن کامی ما چنین سوختهٔ باده و افسرده دلان احتراز از می جوشیده کنند از خامی تا دلم در گره زلف دلارام افتاد بر سر آتش و آبست ز بی آرامی عقل را بار نباشد به سراپردهٔ عشق زانکه ره در حرم خاص نیابد عامی شیرگیران باردات همه در دام آیند تا کند آهوی شیرافکن او بادامی راستان سرو شمارندت اگر در باغی صادقان صبح شمارندت اگر بر بامی راستی را چو تو بر طرف چمن بگذشتی سرو بر جای فرو ماند ز بی اندامی چند گوئی سخن از خال سیاهش خواجو طمع از دانه ببر زانکه کنون در دامی خواجوی کرمانی